چقدر بد شده ایم

خیلی چیزها هستند که رنگ باخته اند،از شور و هیجانشان کم شده ...

خیلی چیزها مثل هیاهوی بی امان عشق! 

مثل حس زلال و آرام دوست داشتن...

مثل آرامش که اضلا انگار گم شده است ....

مثل شادی...

به حتم در جریان زندگی همه این اتفاق ها رخ داده است ...انگار هر چهمی گذرد اوضاع و احوال حال خرابمان بدتر می شود..

قرار نیست چیزی رو بهبودی باشد، باور کن!

اما همه این ها به کنار! ما چه مان شده که حوصله و اعصاب هم را نداریم!

چه بر سر دوست داشتنمان آمده که از هم فراری هستیم؟! سر هم داد می زنیم .... با کوچکترین اعتراض یا مخالفتی اعصابمان به هم می ریزد!

تو را چه شده است که راه به راه ناسرا می گویی به خودت و زمین و زمان؟! 

خسته شده ایم از هم؟

یک جای کار اشتباه کردیم! یک جایی از راه را اشتباهی رفتیم ....

و انگار این مسیر رفته راه برگشتی ندارد!

پایانش مرگ است و بس!


آهان یادم رفت بگویم دلم عاشقی کردن می خواهد ... نگاه های آتشین مملو از عشق ... حرف های عاشقانه ناب ... آغوشی داغ از تب عشق ....

اما انگار این فاصله ای که افتاده این دیواری که کشیده شده ست بین ما هر روز بزرگار و قطور تر می شود....

ترجبح می دهم در خودم مچااه شوم دستهام را دور خودم بگیرم جای اینکه در آغوش تو باشم! 

ببین چقدر بد شده ایم!

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو دوشنبه 4 تیر 1397 ساعت 08:44

گاهی چاره ای نیست جز اینکه خودمون خودمونو در آغوش بگیریم و دلمون تسکین بدیم.
امیدوارم فاصله ها روز به روز کمتر بشه و گرمای عشق دلتونو شاد کنه.

نه انگار هیچ چیزی اغنا نمی کنه منو....
به این رسیدم که عشق صرفا عشق به خدا و بس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.