حضور کمرنگم در اینجا به مثابه از دست دادن مخاطبانم شده است ....
هر بار که می نویسم تیرم به خطا می رود! نمی توانم افکارم را منسجم کنم.. رشته افکار از دستم در می رود.. نمی توانم به خوبی قصد و منظورم را برسانم و این عذاب اورترین قسمت ماجراست!
یا اینکه تا پایان شکسته بسته می نویسم و موقع انتشار اینترنت لعنتی یاری نمی کند و گند می زند به اعصاب نداشته من ....
و در کل اینکه بعد از رخ دادن برخی اتفاق ها،از دست دادن برخی انسان ها، از دست دادن برخی حس ها مثل امنیت، عزت نفس، غرور، اعتماد ... انجام دادن خیلی چیزها برایت سخت می شود! گاه حتی نفس کشیدن! همین نوشتن می شود دشوارترین کار دنیا ...
اما .....
خوب آخرش که چه.... امده که بنویسم شاید نه مثل قبل با آن حرارت و اشتیاق،اما ...
بنویسید
نوشته های شما رو از طریق RSS پیگیری میکنم...
منتظر نوشته های بعدی شما هستم
سلام نیوشا جان خوبی؟ گل دخترت خوبه؟
خوشحالم که دوباره میخوای بنویسی. همیشه سر میزنم بهت
سلام ممنونم که هستی
تو خوبی؟
شکر خدا ما خوبیم
سلام عزیزم
بنویسید، لااقل آروم میشید.
نوشتن خیلی خوبه. امیدوارم همیشه از شادی هاتون بنویسید.
سلامت و شاد و ثروتمند باشید
این ثروتمند که تو دعاتون گفتید چه قشنگ بود برام تازگی داشت ...
ممنونم