کاش انتخاب بهتری می شد داشت

خواهر کوچیکه حال و روزش خوب نیست. از اینکه جا و مکانی برای ماندن ندارد. همسرش بعد از اینکه دو ماه منزل مامی بود و یک ماه منزل من گفته بود حاضر نیست برگردد منزل مامی.. اخلاق های مامی را نمی تواند تحمل کند1 از او خواسته که برود منزل مادر شوهر بماند.. خواهر کوچیکه هم مخالفت کرده .. حالا خواهر کوچیکه منزل مامی ست و همسرش منزل پدر خودش!

دیشب تا خواهر1 از او خواست که با همسرش چند روزی که برادر2 منزل مامی ست را بروند منزل انها بمانند اینور خط زد زیر گریه با گریه هاش من هم گریه کردم.. توی اتاق بابا بودیم! قطعا بابا هم پیش ما بود...

این زندگی لعنتی ... قبل تر ها که بچه بودم تا مشکلی برایش رخ می داد من همه جوره در خدمتش بودم تا حلش کنم یاری اش کنم .. حالا چه! هیچ کاری جز گریستن از من برنمی آید..

می گفت خوب می دانم که با او (همسرش) آینده ای ندارم.. بهترست تا می توانمی تلاش کنیم از اینجا برویم (از ایران) ..

گفتم جدا شو..

گفت باز هم آینده ای ندارم! بی شغل و درآمد چه کنم!!!!!

خدای من .. خدای من ... خدایاااااااااااااااااااااااا

خواهر کوچیکه .. جگرگوشه ام برای خودش آینده ای نمی بیند.. انگار به بن بست رسیده باشد!

می شود غمگین نشد؟! می شود از کنارش بی اعتنا بی حرف بی اشک بی غصه گذشت؟!

نظرات 5 + ارسال نظر
قوری یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 20:50 http://ketriyoghoriii.blogfa.com

بالاخره خواهرتونه و نمیشه غصه شو نخوری . ولی این روزا خیلی کارا هست که خانوما انجام میدن . ببینه کدومش با شرایطش جور بره دونبال همون .
نمیتونن پیش مشاور برن . تا حداقل روحیشون خوب بشه تا بتونن درست تصمیم بگیرن برای ایندشون

بهش پیشنهاد می دم

گیسو شنبه 22 مهر 1396 ساعت 20:12 http://monolog-ha.blogsky.com

کافیه یه سری دوره های کاری ببینه. مثلا حسابداری.
یا چیزایی شبیه این. بعد بتونه کار مناسبی پیدا کنه.
یا همین مشاغل خانگی.
حیفه بخاطر ضعف کار، یه زندگی بد رو تحمل کنه :(

Miss.khorshid شنبه 22 مهر 1396 ساعت 17:26

سلام
چرا انقدر سخت میکنید جریان رو؟ چرابه فکر راه حل نیستین؟
شما که خواهرت پزشک هستن میدونن الان دوره های دستیاری دندانپزشکی،نسخه پیچی و علوم آزمایشکاهی و ...‌ برگزار میشه.
شاید حقوق چندانی نداشته باشن ولی مطمین باشین کار،کار میاره.بیکاری ام الفساده. نشستن بیکار و گریه کردن مشکل رو حل نمیکنه. همین دوره ها رو بگذرونن حداقل اگه اونطرف هم رفتن بتونن یه کاری انجام بدن.
هر چند با رفتن هم مشکلات حل نمیشن فقط از ایران به خارج منتقل میشن.....
قطعا من خیلی از مسائل رو نمیدونم ولی اینکه شما میگی منشی گری در شان خونواده شما نیست رو متوجه نمیشم.
الان دیگه دور و زمونه این حرفها گذشته...به کسی چه ربطی داره؟ کسی میاد اشکهای خواهرتون رو پاک کنه که به نظر دیگرون اهمیت میدین؟
من واقعا تعحب میکنم و ناراحت میشم بانوان هنوطنم انقدر میتونن خودآزاری داشته باشن.....راه حلها خیلی واضح و مشخصه.چرا از لذت دادن خودتون لذت میبرین؟؟؟؟تا کی میشه تقصیرها رو انداخت گردن پدر و مادر و برادر و خواهر....خود ما کجای کاریم؟
ببخشید من بلد نیستم خیلی با کلمات بازی کنم.اونچه که الان بعد از خوندن این مطلب به ذهنم رسید رو گفتم.
لطفا اگه از کامنتهای من ناراحت میشین بگین که دیگه کامنت نذارم و حلالم کنی.

وا! چرا حلالت کنم؟! دوست عزیز من می نویسم که همفکری کنم قصدم فقط تخلیه خودم نیست! اینجا میذارم که کسی نظری داره بده راهکاری ...
به هر حال از نظر ما جایگاه منشی و یا فروشنده یه فروشگاه جایگاه مناسبی نیست! با گذروندن این دوره ها موافقم...
تو حرفه خودش دوره های تکمیلی اگر بگذرونه بازم کار هست براش ... اما الان تو یه فاز ناامیدی و به بن بست رسیدن هستش ..
بازم باهاش حرف می زنم!
من زیاد باهاش حرف زدم حتی برا همسرش هم پیشنهاد شغل دادم همراه با سرمایه ای که دارم و در اختیارشون بذارم... در حد توانم!
نه تقصیر پدر و مادر نیست کسی نگفته تقصیر اوناست! اتفاقا تقصیر خودشه با انتخاب اشتباهش!
بگذریم
ممنونم از راهنمایی و دلسوزیت

گیسو شنبه 22 مهر 1396 ساعت 13:27 http://monolog-ha.blogsky.com

سلام.
خواهرتون نمی تونه سر کار بره؟ به نظر میرسه راه حلش همینه. از همین ترس داره

اخه چه کاری؟ منشی دکتر یا فروشند؟!!!!!!!! نه اصلا نمی شه به این جور مشاغل فکر کرد.. در شأن خانواده ما نیست
اما می تونه مشاغل دیگه ای رو امتحان کنه.. مشاغل خانگی .. کارهای هنری
شغل های دولتی هم نه نمی تونه شرایط کشور طوری نیست که به اینجور شغل ها بتووه فکر کنه.
مربی مهد هم درآمدی نداره..
اما خیلی تشویقش کردم به پیگیری همین مشاغل خانگی
:(

آقای پدر شنبه 22 مهر 1396 ساعت 12:53 http://daddyon.blog.ir

همیشه میشه یه کاری کرد فقط باید دنبال راه حل بود. حالا بسته به هر تصمیمی که گرفته میشه. چه برای طلاق و مسایل بعد از اون و چه برای زندگی فعلی...
حق نداری غصه خواهرت بخوری، تو زندگی خودتو داری.

نگو حق ندارم! آقای پدر...
ما حلقه های یه زنجیریم.. چطور غصه نخورم براش..چطر همپای اشکش نباشم همپای دلش؟!
اون کنار مکن بوده تو سختی ها ...
نه نمی شه بیخیالش شد!
اما موافقم که می شه یه کاری کرد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.