دنیای کثیف مردانه

قرار بر این شد هزینه حج بابا بین من، خانوم دکتر، خواهر1 و برادر2 که کل هزینه را داده بود تقسیم شود. با همسرجان مشورت کردم قرار بر این شد من نیم ستم را بفروشم.

تصمیم گرفتم به کسی نگویم که قرار است چه کنم.

وقتی برای فروش رفتم فروشنده پیشنهاد تعویض داد اما اگر می خرید از من هفتصد تومن ضرر می کردم. بنابراین تعویض کردم و پانصد تومن اضافه از مبلغ را به من برگرداند. انگشتر هدیه ازدواجم که خانوم دکتر داده بود را به اضافه یک جفت گوشواره و دستبندی که ست هم بودند در مجموع دو پانصد فرختم و ان پانصد اضافه را هم گذاشتم رویش و مبلغ مد نظر جور شد. ریختم به حساب همسرجان. تماس گرفت و جویای جزئیات کار شد! گفتم به چه ترتیب بوده.. گفت قصدت فروش بود چرا تعویض؟! هر چه توضیح می دادم نمی فهمید!

بگذریم...

با خودم فکر کردم عجب دنیای کثیفی است. برای فروختن طلاهای خودم که از اول با پول خودم خریداری شده یا هدیه خواهرم بوده باید کسب اجازه کنم بعد بیایم توضیح بدهم که چطور فروخته ام.. بعد طرف شاکی شود که چرا این کار را کرده ای و ان را نه!

دنیای مردانه بوی گند تعفن گرفته! مردها را خوب بود، بهتر بود از زندگی حذف می کردیم... خود خدا باید ترتیبش را می داد تا بوی گند همه جا را نگیرد!



طلاهای خانوم دکتر را دزدیدند. هر آنچه که داشته را می گذارد توی کیفش با سه تا بچه و همسرش بدون ماشین می رود خرید. خرید به یک منطقه تقریبا پایین شهر که ما هیچ گاه گذارمان به انجا نمی افتد!

قصدش از خرید در انجا چه بود؟! تهیه لباس فرم دقلوها که مدرسه شا به یک خیاطی در آنجا سفارش داده است... حین تحویل لباس فرم ها چشمش به مغازه ای می خورد که تخفیف خورده اجناسش و شلوغ است و از قضا لباس مناسب برای دوقلوها دارد!.. بله دو تا سرویس طلایش را می دزدند از داخل کیفش که زیر چادرش بود!!

می گفت به من از دو طرف فشار می آوردند و نمی گذاشتند که رد شوم!!!!!!!!! تو نگو در همان حین کارشان را کرده اند . در کسری از ثانیه! یا آنها خیلی حرفه ای بوده اند یا خانوم دکتر خیلی ساده!!!!!!

تقصیر من بود فکر تعویض طلاها را من هفته قبل با مطرح کردن اینکه می خواهم سرویس طلایم را عوض کنم و همسرت با من باشد چون تنهام در ذهن او ایجاد کردم. موضوع یک هفته مسکوت ماند بعد من احمق  عصر چهارشنبه با او تماس گرفتم که بیایین دنبال من با همسرت بروم برای تعویض طلاها.. که گفت ما ماشین نداریم تعمیرگاهه  داریم می ریم خرید با آژانس.. و همین تماس من باعث می وشد او هم برود و طلاهایش را بردارد.... اما نمی فهمم چرا قبل از رفتن به طلافروشی می رود به خرید! یا اینکه چرا با من همکاهنگ نمی کند که تو چه ساعتی می روی تا منم همان ساعت بروم.. حداقل اگر هماهنگ می کرد من مجبورش می کردم اول به طلافروشی برود...

این است که خودم را مقصر می دانم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.