خوب نیستم

به نا امیدترین لحظه ها رسیده ام ...

کاسه امیدم پر از خون است،  لب پر هم می زند ....

مثل مرده ای متحرک فقط منتظر گذران لحظه هام...


نه امیدی ..... نه دلخوشی ای .... نه شادی ... به غمگین ترین موجود روی زمین تبدیل شده ام. از چنین حالتی بی اندازه بیزارم!

دلم دور شدن می خواهد .. دور  شدن از همه.. از غریبه و آشنا ... بیشتر از آشناهای غریبه!

خوب نیستم ... خوب نیستم.. خوب نیستم



- دیروز وقتی فهمیدم قراره پای بابا رو از زانو قطع کنن همین جا سرکارم جلو چشم همه همکارام زدم زیر گریه .. چنان عمق داشت گریه هام که همکارام دلشون شرحه شرحه شد برام! مقنعه ام رو گرفتم جلو چشمام و چنان هق هق می کردم که انگار سال هاست دچار غمم!

مشکل بزرگی که قطع کردن از زانو ایجاد می کنه اینه که بابا تعادل راه رفتن نداره حتی با دو تا پا ... بعد که یه پا نداشته باشه کلن نشسته ست و دراز کش و بحث زخم بستر پیش میاد و دوباره روز از نو روزی از نو ....

نظرات 5 + ارسال نظر
مامان یک فرشته سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 10:42

عزیزم ان شاالله هر چه زودتر حال پدرتون خوب بشه.من درست نفهمیدم مشکشون چیه ولی اگر زخم دیابتی دارن دارویی بهتون معرفی میکنم معجزه گر.در زمینه سوختگی و زخم بستر و زخمهای دیابتی .این شماره اون اقایی که داروی گیاهی رو ساختن.09133973345
اقای سید کاظمی-کرمان
هر جا باشین پست میکنن.میتونید عکسهای درمان های مختلف رو هم ازشون بگیرید

ممنونم خدا خیرتون بده تماس می گیرم. ما که همه راهی رو امتحان کردیم این راهم امتحان می کنیم

پری چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت 08:49 http://shahpari-a.blogsky.com/

من فقط امیدوارم با این جراحی عفونت تمام بشه ... بعدش میشه یک فکر اساسی برای تحرک بابا کرد .. الان از زانو و مفاصل و پای مصنوعی با کیفیت های خیلی خوب استفاده میشه .. دعا میکنم ...... دعا میکنم ...... دعا میکنم .... برای بابا ... مامان .. و شما هفت نفر و دختری ...

مرسی عزیزم سلامت باشی ...
فعلا عمل رو به تعویق انداختن

الی سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 20:46 http://elhamsculptor.blogsky.com

متاسفانه نمیتونم بهت بگم اروم باش و بهش فکر نکن و.... ازین حرفا چون میدونم حرف زوره و اذیت میشی
اما نیوشا جان کاری از دست ادم تو این شرایط جز صبر بر نمیاد وقتی مجبور به صبر هستیم پس بهتره فقط توکل کنیم و اروم تر باشیم
به دخترکت فکر نکن نزار اون زیر بار این غم اذیت بشه نزار چندین سال بعد اون بخواد نقشی که تو الان داری رو بازی کنه
سعی کن اروم باشی

الی از فکر بابا خواب ندارم! خوراک هم ... چند شبه تا صبح بیدارم دیشب دیگه افتادم از خستگی ...
می دونی ذهنم هی می ره سمتش حتی وقتی نمی بینمش!
کاش این کابوس زودتر تموم شه بابا خوب شه ...

Miss.khorshid سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 16:54

سلام عزیز جان.
اول بیا دعا کنیم بعد از این عمل دیگه عفونت خشک بشه و تموم بشه ان شالله. بعدش چند تا کار میشه کرد. مثلا یاد میگیرن با واکر راه برن. غصه ی روزهای نیومده رو نخور. اوووووو کو تا زخم بستر دختر. تشک مواج میگیرین ماساژ روزانه با روغن های جدید ..... معجزه همیشه میتونه اتفاق بیفته شاید بعد از این عمل وقتش برسه. توکل کنیم به خدای مهربونمون که نمیدونیم قصه هامون رو چطوری نوشته که اگه میدونستیم پایان هر قصه ای رو ، نخونده رهاش میکردیم. اینکه میجنگی و مبارزه میکنی چون امیدواری به روزهای خوب،سلامتی، روشنایی و نور ان شالله... روز اول ماه صفره. یه صدقه بزار و به نظرم بیا تا روز به دنیا اومدن کوچولو یه نذری بکن هر روز انجام بدی. مثل خوندن یا گوش کردن دعای زیارت عاشورا، سوره ی یاسین یا حدیث کسا.

ختم سوره حمد.. ختم یاسین... 12 هزار امن یجیب .... هر شب واقعه خوندن .... هر روز آیت الکرسی خوندن ...
من و خانوم دکتر انگار تو ماراتن دعا و نذر و نیازیم .... همه اینا رو انجام دادم و می دم
اما مستجاب نمی شه یا خدا نمی خواد یا به قول امام سجاد دلیل مستجاب نشدن دعا می تونه دل سیاه ما باشه... که یا غیبت می کنیم یا زبون تیز داریم.. یا کینه داریم و ...!

قبل این درگیری ها بابا با واکر هم می خورد زمین چون تعادل نداره تو راه رفتن...
ایشالا که عفونت برطرف بشه.. ایشالا

مینو سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 11:11

عزیزدلم می فهمم چی میگی. کاش پیشت بودم دوتایی باهم حسابی گریه میکردیم هرچند گریه درمان دردها نیست!
شاید با اومدن دخترک یکم از اون حال و احوالت عوض بشه نمیدونم یه حسی بهم میگه اومدن دخترک خیلی برات اومد داره با خودش کلی اتفاقای خوب میاره.

دیروز سرکار وقتی بهم گفتن پای بابا از زانو قراره قطع بشه کلی گریه کردم
جلو چشم همه همکارام.....
مینو وا دادم! اگه از قبل منو می شناختی الان ظاهرم رو می دیدی باورت نمی شد منم!
مینو من خیلی خسته ام ... خیلی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.