این روزها چقدر سخت می گذرد

دکتری که پای بابا رو قطع کرده بود، این سری گفت دیگه کاری نمی تونه برای این عفونت بکنه و از دست ایشون خارجه و باید به یه پزشک متخصص عفونی مراجعه کنیم..

بچه ها نا امید می شن و بابا رو می برن خونه.. تا اینکه یک از دوستان برادر1 که منخصص ارتوپد هستش میاد دیدن بابا و می گه که عفونت هنوز به استخوان نرسیده، باید بخیه ها باز بشن و یه ترمیم سطحی رو قسمت بافت مرده انجام بشه ...

بابا رو می برن کلینیک زخم اونجا چند تا دکتر هستن که بخیه ها رو باز می کنن و پیشنهاد می دن باید که لارو درمانی در بیمارستان انجام بشه...

امروز بابا بستری می شه تا لارو درمانی شروع بشه ...

بعد از ترخیص تا یه مدتی باز باید لارو درمانی انجام بشه، روز در میوون....

حالا اینکه لارو درمانی جواب می ده یا نه پنجاه پنجاهه! این به کنار. اینکه بابا کجا بمونه مشهد که روز در میوون لار درمانی و تعویض پانسمان  تو خونه انجام بشه، یه مکافات و گرفتاری دیگه ست!

مامی هم امروز با خانوم دکتر و شوهرش و همسرجان رفتن سرایان به این امید که بدون عمل شکل دستهای مامی حل بشه ...


+ خدای من ..... نه دیگه حرفی ندارم! فقط منتظرم


- بعدا نوشت: دکتره زده زیر حرف دیشبش و گفته: لارو جواب نمی ده! باید از زیر زانو قطع بشه!

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت 13:26

ای وای نیوشا خیلی خیلی ناراحت شدم.
فقط دعا می تونم بکنم برای آرامش خودت و سلامتی بابا.
همه چیز دست خداس شاید کار درست همین باشه.

بابا تعادل نداره دکتر اصلیش می گه از زانو بندازیم می افته رو بستر زخم بستر می گیره دیابتیه دیگه بد از بدتر ....
موندیم سرگردون... هیچی بدتر از این سرگردونی نیس...
بدتر از دیدن درد کشیدن بابا هیچی نیست ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.