طاقت ندارم اشک ریختن رو

توی راه همسرجان با یه آهنگ خاص اشک ریخت!

عینک آفتابی زد که من نبینم! اما من از تغییر مدل ابروهاش.. یه لحظه لرزیدن شونه هاش.. حرکت های سرش فهمیدم داره گریه می کنه!

من عقب نشسته بودم.. بابا کنارش جلو ..

فهمیدم و درگیرش شد ذهنم!

ازش پرسیدم از چی دلگیر شدی اشک ریختی؟! گفت یاد عموم افتادم!


با دیدن اشکاش چشای منم اشکی شدن .. نمی دونه طاقت دیدن اشکاشو ندارم!

نظرات 2 + ارسال نظر
پری سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 08:25

عزیزم
خیلی درد داره واقعا دیدن پدر و مادر تو یه لحظه ناراحتی درد داره چه برسه به این وضعیت ان شاء الله که خدا بهتون صبر بده و زود تر پدرت شفا پیدا کنه
مواظب خودت باش می دونم تو شرایط سختی هستی از صمیم قلبم برات دعا می کنم

ممنونم پری
برای شما و خانواده همین آرزو رو دارم .. سلامتی

ممنونم که شرایطم رو درک می کنی
نمی گی بارداری الان مسئولیت بچه با تویه نه پدر و مادرت!
نمی گم درست نمی گن اما کی می تونه فارغ از این ناراحتی ها به فکر خودش و بچش باشه؟

صدف سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 08:22 http://sadaffile.sellfile.ir

سلام با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای شما ، شما و همه کسانی که دوست دارند آرامش رو در سایه عشق و دانایی تجربه کنند به دیدن سایتم دعوت می کنم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.