منی که اعصاب ندارد

امروز همین اولی کاری با یکی از همکارا سر یه مسئله کاری بحثم شد.. صدا خیلی بابلا رفت! بیچار کوچولو چه مامان داغونی داره!!!!!!!!

کار رو تلفنی، تو تعطیلات راه می ندازی... کاری رو بهت می گن انجام بده که از زمانش یه جورایی گذشته اما کسی رو می شناسی که حتی در این مواقع سفارشت رو به موقع آماده می کنه... بعد طرف دنبال پولشه و اینا براش نمی ریزین!

عین هفت روز این هفته رو این آقا دنبال وصول پولش به من یا زنگ زد یا پیامک داد! من به کار پرداز هر بار گفتم گفت امروز یا فردا!

حالا بهش می گم چرا تو روز تعطیلیم باید با تلفن طرف از خواب پاشم مگه نگفتی می ریزی پولش رو؟! می گه نداشتم!!!!!!!!!

می گم نداشتی می گفتی به من تا مدیر مالی حرف می زدم.. می گفتی تا به طرف می گفتم الان نداریم بعد  می ریزم نه اینکه اون هر روز زنگ بزنه من بگم امروز آخر وقت ریختیم بعد شما نریزی باز فردا زنگ بزنه که نرختید که بگم خبر می دم باز به شما بگم بگی تا آخر وقت و این بازی ادامه پیدا کنه!

قانع نمیشد .. منم داد و بیداد کردم .. بهش گفتم مرد حسابی من نمی گم چرا یه هفته ست نریختی میگم چرا می گی امروز می ریزم نمی ریزی و هی سر می دوونی ! یک کلام بگو تا آخر هفته نمی تونم قول بدم که بریزم... من بدم میاد با طلبکاری که به کار من ربط نداره من فقط سفارش دهنده بودم هر روز پیامکی یا تلفنی در ارتباط باشم!


دیشبم یه بحثی شروع کردم سر نوشابه خوردن و ساندویچ خوردن بچه های خانوم دکتر که از حد گذشته! یهو خانوم دکتر ربطش داد به همسرش که از ایشون الگو می گیرن و هرچی بهش می گم بیسکوییت و شکلات و بستی و .. نخر نذار تو خونه اما هر بار بیشتر از قبل می خره، اونم ناراحت شد و گفت اگه من نخرم خودشون می خرن یواشکی می خورن .. باز بعد بحث رو ربط داد به موبایل و اینترنت و این چیزا که نمی شه بچه رو محروم کرد بعد بدتر می کنه و ... کلا هی از یه فاز می زد به فاز دیگه و مغلطه (مقلطه؟) می کرد! در کل اخلاقش اینه با وجود این که خیلی دوسش دارم و باهاش راحتم و برام عزیزه این اخلاق اینجوری رو داره!

حرف ما این بود که بستنی می خری می ذاری تو یخچال بیست تا بیست تا این کار رو نکن. ماهی یه بار یا دوبار کافی شاپ می رید همون کافیه، یا هر وقت مهمون میاد معمولا تو پذیراییتون بستنی دارید شمام که مهمون زیاد میاد خونتون دیگه این مقدار کافیه!

حرف ما این بود که وقتی توت خشک و انجیر خشک و کشمش و خرما هست وقتی آجیل فت و فراون تو خونت پیدا می شه وقتی کیلو کیلو میوه می خری هر هفته دیگه با خرید شکلات و بستنی و بیسکوییت خراب نکن این تغذیه سالم رو...

اونم البته بیراه نمی گفت.. اما خوب ظاهرا خیلی ناراحت شد شاید از این که ما داریم دخالت می کنیم تو روش زندگیش و البته از اینکه همسرش تقصیر رو انداخته پای اون....


این از سر کارم این از دور همی های ما! و البته اینم از شروع یه هفته دیگه!

آهان اینم بگم که هفته قبلم روز چهارشنبه با برادر2 یه بحثی کردم و ایشون عصبانی شدند و ... البته بحث نبود یه جواب دندون شکن دادم بهشون برخورد!

گفتم مامی نمیاد باشما ساری که بابا رو ببرید پیش دکتر کردافشار.. گفت واس چی؟! گفتم چون خسته ست و روحیشم خوب نیست! گفت چرا؟! گفتم چرا نداره والا زن های شما دو روز سرما می خورید به زور ازتون مراقبت می کنن به روز سوم نرسیده شاکی می شکن مامی دوسال درگیره باباست، حق داره دیگه. بله همین رو گفتم انگاری فحاشی کرده باشم به خانومش چنان جبهه ای گرفت که از بودنم بیزار شدم.. البته ماجرا بعد از کلی حرص خوردن من تموم شد اونم با عذرخواهی من!!!


+-- دیشب همسرخانوم دکتر می گفت تو هم با این همه رسیدگی و حرص و جوشی که می زنی برای مامان و بابا کلا غیز طبیعی هستی.. شوهر خواهر کوچیکه گفت آره یه بلایی سر خودت و اون بچه میاری ها! به فکر همسرت باش حداقل! همسرجان هم گفت نمی خوام فکر من باشه .. فکر خودش باشه با این حجم حرص و ناراحتی و غمی که داره پنج سال دیگه ام اس نگیره بیافته گوشه خونه!

نظرات 2 + ارسال نظر
مادر تنها پنج‌شنبه 11 شهریور 1395 ساعت 00:58

یادمه سر پسرک منم دوبار بخاطر بحث کاری با یکی از همکارها، چهارستون بدنم لرزید و پسرک مچاله شده بود گوشه ی شکمم. خیلی خاطره ی تلخی بود. متاسفانه چون فکر می کنن خانم هستیم می تونن بهمون زور بگن. اما خوشحالم که هربار جلوش ایستادم و محکومش کردم به نابلدی و تقلب در کار.

آفرین عزیزم ..
اما می دونی چه فشار و فرسایشی رو برای خودم به ارمغان می یاریم؟!
کای هم نمی شه کرد دیگه من که اهل سکوت کردن نیستم! :)

سایه چهارشنبه 10 شهریور 1395 ساعت 00:17

احتمالا دختر جسور و حق طلبی خواهی داشت
یه موش به تو بره بسه

وای نه تو. رو خدا سایه به من نره من یه خنگ ساده بیشتر نیستم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.