من و بارداری


هنوز فرصت نکردم به دکتر مراجعه کنم جهت بررسی نتیجه آزمایش دیابتم اما یک سری از پرهیزهای غذایی رو با توجه به تجربه ای که از روش های درمانی بابا به دست آوردم،  انجام می دم . مثلا می دونم انگور قند بالایی داره و حالا تو میوه فروشی وقتی می بینم مشتری داره انگور عسکری می خره چهل چشمی نگاهش می کنم و آب دهنم رو قورت می دم! من عاشق انگور عسکری هستم ... هندوانه و خربزه هم جزو میوه های مورد علاقه من هستند! که همگی مملو از قند هستند و برام ممنوع اند... حالا می فهمم که پرهیز غذایی کار بسیار سختیه...

فکر کن من عاشق بستنی چطور باید تحمل کنم نخوردنش رو؟!

شیرینی و کیک هم دوست دارم.... کلا تو این مدت بارداری بیشتر از هر وقت دیگه عاشق و کشته مرده شیرینی بودم .. حالا نباید لب بزنم!

پلو فقط ده قاشق! نون فقط یک کف دست... فک کن! من چه طوری سیر بشم آخه؟!

تقریبا شش کیلو وزن اضافه کردم اما شکمم کمی فقط کمی بزرگ شده و هیچ کسی حتی نمی فهمه که من باردارم اگر درست بتونم راه برم که اصلا نمی فهن! به خاطر درهای زیر شکمی که دارم درست نمی تونم راه برم! امروز رفتم بهداشت که واکسن پایان سه ماه دومم رو بزنن، خانومه می گه زوده اومدی مگه ماه چندی؟! گفتم آخر ششم... باورش نمی شد!

داداش کوچیکه هم به مامی گفته نیوشا اصلا انگار نه انگار که بارداره! فقط کمی چاق شده همین!

همسرجان هم می گه شاید تو نیمه نصفه حامله ای ! :)


خلاصه معلوم نیست نی نی درست وزن می گیره یا نه!

همسرجان هم گویا نگرانه این موضوعه .. البته زیاد بروز نمی ده.. چند شب پیش می گفت شنیدم که حرص و جوش اثرات مخربی روی جنین داره! گفتم فقط در این حده که بعدا ناآرومه... گفت نه فقط این نیست خیلی بدتره... گفتم مثلا چی؟! چیزی نگفت... ولی کاملا مشخصه که نگران این حال و روز منه که اصلا شبیه آدم نیست اونم یه آدم باردار!


چند روز پیشا با خودم فکر می کردم که حتی یک روز از این شش ماه رو نشد که لذت ببرم با لذت و شادی به خودم و این کوچولو فکر کنم.... چقدر غمگین شدم!

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو دوشنبه 18 مرداد 1395 ساعت 11:28

گذشته رو بذار کنار هنوزم دیر نیست بقیه شو حواست باشه و با نی نی خوش بگذرون. الان حس هاش خیلی قویه.بهش برس

چشم عزیزم
چشم دوست خوبم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.