روزهایم کجای تقویم اند؟!

دلم دو نفره بیرون رفتن را می خواهد..

یک کافی شاپ و بستنی دو نفره کش دار....

یک شام رستورانی دونفره ....

یک بزم خصوصی دو نفره ....


فرصت این ها نیست و یا اگر هست تو حواست نیست.. من؟! من هم حوصله گفتن ندارم! چرا؟! چون می ترسم متهم شوم به اینکه شرایط درگیری ذهنی تو را درک نمی کنم! متهم شوم به اینکه هر چیزی که می خواهم باید همان شود!

شاید هم خسته ام بس که پیشنهاد دهنده بوده ام..

خیلی چیزها دیگر برایم طعم ندارد.. زمان و مکان و لذت و آرامش را درک نمی کنم...

حتی آغوشت را ...... و این خیلی غم انگیز است! شاید به خاطر این به هم ریختگی هورمن های لعنتی باشد!!


آن دسته فکرهای آزار دهنده هم تا صدای پیامک گوشی ات بلند می شود گوشه ذهنم وووول می خورد!


حواست هست؟! کمی بعدتر می شویم سه نفر و نفر سوم از همین حالا فاصله انداخته میان ما!

من نمی خواهم که نباشی .. حس نشوی... حس نکنی.... می شود کمی فقط کمی پررنگ تر از قبل باشی کنارم؟!

من فقط کمی افسرده ام.. من فقط کمی دلم گریه می خواهد... من فقط کمی به هم ریخته ام و نشان نمی دهم! نمی دانم روزه چطور می گذرند... فقط می گذرند و انگار دنبالشان می کنم که زودتر بگذرند!


+ یه شاخه گل رز می شود هدیه من با دست خطی که نوشته ای: تقدیم به نیوشای عزیزم و نی نی که با صبرشان به من فرصتی می دهند تا خانه ای از عشق برایشان بسازم.....

این می شود دلخوشی بزرگ این روزهای من!

نظرات 2 + ارسال نظر
سایه دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 08:35

این دلخوشی های کوچیک بعد اون همه نگرانی و ناراحتی یه انرژی دوباره است برای ادامه این راه...

تاثیرش برای ادامه راه کمه :)
من انگاری عادت دارم ناراحتی ها رو بیشتر حس کنم!

مینو یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 13:14

نیوشا تو این روزا این افسردگی و خواستن توجه بیشتر طبیعیه و همسرت باید بدونه اینو .
بهش بگو حرفاتو با این مقدمه که شرایط این روزاشو خوب درک میکنی و میفهمی و اصلا بحثی سر اون نیست اما لابلای همون کارا هم اگه براش امکان داره وقتی برای بیرون رفتن و تفریحتون درنظر بگیره چون این روزا توام به همچین حال و هوایی نیاز داری پس دو طرف باید همدیگرو درک کنین.با آرامش بگو اگه حس کنه که گلایه نیست و برای روحیه ات لازمه حتما این کار میکنه مطمئن باش.اون پس زمینه های قبلی ذهنتو که ازش داری بذار کنار قرار نیست همیشه برخوردا و رفتارا تکرار بشه.
خوب و خوش باش عزیزم

انقدر کم هم رو می بینیم به خاطر شرایط کاریمون که وقتی به هم می رسیم انقدر خسته ایم که به سکوت و رختخواب احتیاج داریم!
اوضاع بابا از یه طرف دغدغه این پایان نامه از طرف دیگه .. ندیدن همسرجان و تفریح نداشتن افزون به همه این ها ... خیلی حالم رو بد کرده
این روزها هم درد کمر و گرفتگی شدید پاها و یه درد دیگه تو یه ناحیه دیگه امونم رو بریده!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.