سخت است این همه باشی ...

دیروز دقیقا همین دیروز با خودم فکر می کردم که یک زن نمی تواند هم دختر یک خانواده باشد و خدمات مخصوص جایگاه خودش را ارائه دهد، هم یک همسر و خدمت رسانی های خاص داشته باشد.. هم خانه ر ا مرتب کند و ظرف ها را بشوید و کمی بعدتر بچه داری هم بکند، هم سرکار برود و قسمتی از بار مالی خانواده کوچکش راب ه دوش بکشد.. باید چند زن باشی .. چند نفر باشی و برای هر یک از این مسئولیت ها یکی را بگماری .....
زن بودن سخت تر از آن است که حتی تصورش را بکنی
پس اگر فرزندم دختر نبود باید خیلی خوشحال باشم که یکی دیگر را از این مکافات ها نجات داده ام!
تازه فکرش را بکن این ها را من می گویم منی که همسرجانی را دارد که در همه امورات منزل و غیر منزل هم پای خودم کار می کند.. فکرش را بکن زن هایی که مردی هست کنارشان ولی دست تنهایند چه رنجی می کشند....

بعد از این ها به موضوع مهم دیگری فکر کردم. اینکه از این به بعد فقط باید بچه داری کنم.. و این کمی یا نه حتی خیلی برایم غم انگیز بود!


+ کمی از اذان مغرب گذشته بود ا مامی تماس گرفتم، سر سفره افطارش بود.. بعد گفت شام بابا را هم زود داده تا فردا که پرستار می آید برای آزمایش خون 10 ساعت ناشتایی اش درست باشد... خودم این موضوع را پاک یادم رفته بود. دلم می خواست  از کوفته تبریزی هایی که با ولع و گشنگی تمام پخته بودم برای افطارش می فرستادم اما هنوز آماده نشده بود. بعد هم که آماده شد مامی گفت حاضری خورده و حالا می خواهد بخواد. نمی دانی چقدر سخت بود خوردن کوفته ها وقتی که می دانستم مامی دهان روزه برای افطارش رمق غذا پختن نداشته! اگر کمی زودتر به خودم می جنبیدم به افطارش رسانده بودم! حالا همین موضوع ساده از دیشب تا حالا مانده سر دلم و هیچ جا هم نمی رود!
+ حین مکالمه تلفنی با مامی هش گفتم فقط تماس گرفتم از این همه زحمتی که برای نگهداری و مراقبت بابا می کشی ازت تشکر کنم.... با بغض جوابم داد که نه کاری نمی کنم که. ادامه دادم و شرمنده ام اگر کار زیادی از دستم برای شاد کردن تو بر نمیاد! با بغض خندید و گفت همه کارا رو که تو می کنی دیگه چیکار می خوای بکنی؟! می خواست نفهمم بغض دارد اما من فهمیدم... بعد با خودم فکر کردم همسر مردی بودن، هر مردی ولو یک فرشته، و مادر بودن به طور کلی درد دارد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
مادر تنها دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 14:10

تک به تک حرفهات رو قبول دارم نیوشا جان. چون در جایگاهی که تعریف کردی بودم و هستم. اما باور کن بچه داری اونقدرها هم سخت نیست چون با بدنیا آمدنش آنچنان عشق عمیقی به دلت بشینه که تمام سختی هاش رو با جون و ذل پذیرا باشی. مهرمادری لامصب چیزیه فراتر از حس های دیگه. عشقیه بی توقع، بی انتظار. نمونه اش الان نی نی گولی شبها بارها و بارها من رو از خواب ناز بیدار می کنه اما دیدن این همه عجز و ناتوانیش دلم رو کباب می کنه و در همون خال ذخستگی و اشتیاق زیاد به خواب فقط در حال بوس و نوازشش هستم و انگار نه انگار که این موجود کوچولو مسبب این بی خوابی هاست. پس اینقدر جلو جلو خودت رو ناراحت نکن و سعی کن از حالت لذت ببری‌

ممنونم از دلگرمیت
عشق مادری زیادم بی توقعانه نیست! مادر شوهرا رو دیدی؟!
از این همه وابستگی .. وابسته شدن به کسی بدم میاد!

حالات روانی مساعدی ندارم گویا! منو ببخش بانو
فقط کمی از دنیا دلزده و خسته ام ...
از این همه سختی که فقط رو دوش زن هاست!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.