پر از حفره ام

دیروز در حضور فرزندم با من بدرفتاری شد ..

من ایستاده بودم با سری که رو به پایین بود و گه گاه نگاه به طرف مقابل با صورتی رنگ پریده  و اضطرابی مملموس در نگاهم

بعد از آن همه تحمل تندی در فتار طرف مقابل دوباره سرم را پایی انداختم و گفتم چشم.. چشم..

اینکه در حضور فرزندم به چنین موجود ذلیل و خاری بدل شده بودم که حتی نمی توانستم از خودم دفاع کنم باعث شرمم شد...

جای این شرم درون احساسم می ماند تا مدت ها ....

حالا چگونه محکم بودن را .. نشکستن را .... اتماد به نفس داشتن را.. از خود منطقی و به جا دفاع کردن را به او بیاموزم؟!


چند وقتی است نمی توانم با او حرف بزنم! وقتی خودم پر از حفره ام ... پر از نقص.. چه دارم برایش بگویم؟ از چه بگویم؟!


- به یکی از همکارها به دو دلیل خیلی واهی و بی اساس تذکر اداری داده اند که در ج شود در پرونده اش! شاید از نظر مافوقی که این تذکر را داده دلایل واهی نباشد اما به نظر آنقدر برزگ و آنقدر تکرارشده نبود که بخواهد در پرونده درج شود! می شد با یک تذکر کلامی مشکل را حل کرد!

می دانی فردا هم نوبت یکی دیگر است....

می دانی! حالا فهمیدم که خیلی راحت تر از آنچه پیداست می توانند با تیپا بیرونت کنند!

نظرات 2 + ارسال نظر
سایه دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 08:01

ما هیچ کدوم آدم کاملی نیستیم اما دلیلی نداره برای این موضوع اینقدر شرمنده باشیم

حسی بود که اون لحظه بهم دست داد! :(

نفر اول یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 08:18

دوست دارم یه مامان شاد باشی

دیروز دقیقا به همین فکر می کردم که کاش بتونم مامان شادی براش باشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.