عاشورا و تاسوعای نود چهار

امسال عاشورا و تاسوعا برایم رنگ و بویی دیگری نداشت. به عزاداری و تأمل و تفکر در خویشتن نپرداختم! حتی نذری هر ساله خواهر1 هم برایم حال و هوای پر شور سال های قبل را نداشت! حتی طعمش هم مثل همیشه نبود! به نظرم یک چیزی در من کم بود یا کم شده بود..... به نظرم سیاهی و بدی در من غلیظ شده بود، پر رنگ  و لعاب شده بود! مطمئن نیستم، این ها همه حدس و گمان است....
در مصاحبه های تلویزیونی همه از عشق به آل علی (ع) حرف می زنند... همه از حاجتشان که ظهور مهدی موعود (ع) است حرف می زنند... این روزها همه سیاه پوشند..... نذری می دهند، روضه می خوانند.. اشک می ریزند..... پس این همه پلیدی از کجا نشأت می گیرد؟! پس این همه بدی، دروغ، ریا، تظاهر، تجاوز... این همه مال مردم خوری... این همه حق دیگران  را ضایع کردن.. کلاهبرداری.....! اگر ذره ای عشق آل علی (ع) به دل داشتیم که به هم بد نمی کردیم! اگر ذره ای به آل علی احترام می گذاشتیم که ...... اگر حاجتمان ظهور آقا بود که الان دنیا گلستان بود.... همه اش حرف می زنیم! در کلام به روی زبان عاشق آل علی (ع) هستیم اما به عمل که می رسد... چه بگویم که با عث شرم است!

+ اتفاق خوبی که این روزها افتاد این بود که پروپزالم تصویب شد و زمان مقرر برای دفاع از پایان نامه شش  ماه  بعد است. یعنی آخرین روزهای فروردین نود و پنج. البته حتما باید بگویم که روش تصویب پروپزال خیلی آبکی و مسخره بود! تا ساعت ها بعد در شوک به سر می بردم! مدیر گروه فقط فرم ها را امضاء زد همین؛ حتی عنوان را نخواند! پروپزال سی صفحه ای من  که شش ماه برای نوشتنش مطالعه کرده بودم را حتی نگاه هم نکرد!! فقط پروپزال فارسی را شورای پژوهشی دانشگاه می خواند که آن را هم بعید می دانم!
می دانی! همه اشتیاقت برای انجام کار پژوهشی را لگد مال می کنند! تف به این روش زایش علم در کشور.... به این همه تولیدات پژوهشی این چنینی!


+ آبان هم از راه رسید.... بی آنکه متوجهش باشم! سال بعد این وقت ها دیگر پایان نامه یا در کار نیست و من تک تک روزهای پاییز و اردیبهشت را زندگی خواهم کرد. تک تک ثانیه هایشان را...

- یک جایی خواندم این کافی نیست که در یک رابطه دو طرفه بدانی که مردت تو را به همان اندازه که دوستش داری، دوست دارد و بعد از ادامه و ثبات این رابطه مطمئن باشی بلکه باید از اینکه مردت تو را خیلی بیشتر از تو دوست دارد مطمئن باشی بعد از ثبات رابطه اطمینان حاصل کنی!

+ به دلیل سرما چیدمان اتاق خواب را تغییر دادیم. حالا حال و هوای اتاق خواب مثل سال اول زندگی مشترکمان است. مادام اتفاق های آن سال را مرور می کنم. از رفتارهای بچگانه و سطحی ام در بحث های دو نفره مان خنده می گیرد- انگار حالا خیلی بزرگ شده ام-

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.