نتیجه آزمایشات این بود که من ورم معده دارم و معده به شدت متلهب و عصبی و دیگه هیچی...
خداوند بزرگ رو شکر می کنم به خاطر اینکه سالمم.
و انفولانزا که این شهر رو درگیر کرده و ستاد بحران تشکیل شده ... شرایط با این اوضاع کمبود امکانات پزشکی در این شهر بحرانی تر هم هست!
نی دونم چرا ماسک کمیاب شده!!!!! البته می دونم چرا، چون اینجا ایرانه! وقتی شرایط بحرانی می شه اونچه مایحتاج مردمه گرون و کمیاب می شه.. بله چنین مردمی هستیم ما!
همکار خواهرم که معلمه بر اثر آنفولانزا فوت شده و چندین نفر دیگه.. اما دریغ از اطلاع رسانی ها به موقع.. یکی نیست یه برنامه آموزشی بذاره و سطح آگاهی جامعه رو بالا ببره. به نظرم اگر در رسانه های ملی جزئیات رو شفاف توضیح بدن، سطح آگاهی بالا میره و افراد به رعایت نکات بهداشتی دقیق تر و حساس تر می شن....
چه سال بدی بود امسال!
بعد از این همه سال با همسر آمریکایی اش از ایالات متحده برگشته تا تعطیلات کریسمس را در ایران کنار خانواده اش باشد.
شنیدم چند روز پیش به شهر مادری اش هم سر زده اما دیدار با ما را به میل خود از قلم انداخته. همه ناراحت شدیم مخصوصا مامی.... مامی که در آن سالهای سخت هیچ گاه تنهاشان نگذاشت انتظار نداشت این گونه مورد بی مهری قرار بگیرد....
اما این وسط من حس و حال بدتری داشتم!
من که به حماقت بی پایان خودم برای چندمین بار پی بردم...
و قسمت دردناک ماجرا این است که زمان دور ریختن آن سال ها، آن احساسات ناب و پاک فرا رسیده است.
میدانی! همان سال ها هم هیچ چیزی نبود.. هر چه بود نگاه بود که همان را هم بیشتر مواقع بر خودم حرام می کردم از ترس گناهش! هیچ چیزی نبود، هر چه بود یک احساس عمیق بود که هر بار سر می زد سرکوبش می کردم.. یک احساس به یقین یکطرفه، شاید هم نه!
می دانی! فکر می کردم زندگی در غرب و با از ما بهتران ها می تواند این اخلاق های متعفن مان را اصلاح کند... مثلا این کینه ورزی ها را، این خود برتر بینی ها را، این تحت تاثیر دیگران بودن را ...
اما ما آدم ها!! ما آدم ها... ما آدم ها....
شب یلدا در بیمارستان و مطب دکتر و درمان و .... گذشت.
این هم یک نوعی از متفاوت بودن است دیگر ....
چیزی که این وسط مهم بود این بود که در تمام این مراحل من و همسرجان کنار هم بودیم. دست در دست هم... به هم تکیه داده بودیم!
در بلندترین شب سال، فقط من و تو به اعتبار بودن کنار هم ....
این چیزی بود که این یلدا را از از هر یلدای دیگری متمایز کرد...
امیدوارم این بودن، این گونه بودن در کنار هم ،تا همیشه پابر جا بماند...